- ۹۶/۰۳/۰۴
- ۲ نظر
تا مطالب مربوط به آموزش لاتین مرتب و قابل اشتراک شود، نمیدانم راجع به چه بنویسم؛ در حالی که نیاز به نوشتن را در خودم احساس میکنم.
کسی اگر هست که مرا یاری کند و بگوید از چه و از که بنویسم نظرش را برایم مکتوب کند؛ لطفاً.
تا مطالب مربوط به آموزش لاتین مرتب و قابل اشتراک شود، نمیدانم راجع به چه بنویسم؛ در حالی که نیاز به نوشتن را در خودم احساس میکنم.
کسی اگر هست که مرا یاری کند و بگوید از چه و از که بنویسم نظرش را برایم مکتوب کند؛ لطفاً.
دل، گاهی پر میشود از عطش نوشتن. حیف که نوشتن دلیل میخواهد. راستش انسانهایی که در زندگیام برایم جالب بودهاند، در کارشان خبره و در زندگی شخصیشان ناموفق بودهاند. آن تعادل که میگویند باید بتوان میان کار و زندگی برقرار کرد، برای یک زندگی خوب و معمولی است. هر چند که من هم گاهی به خودم میگویم که باید این تعادل را تمرین کنم تا یاد بگیرم و عادت شود و این عادت تبدیل به سبک زندگیام شود.
مشکل اینجاست که هر چه سنم بالاتر میرود، اهمیت کارم (و تحصیل و هر چه نامش را زندگی شخصی نمیگذارند) برایم بیشتر میشود.
البته این اتفاقی نو نیست. پردیسِ احساساتی هنگامی که در یکی از (به زعم دیگران) پر استرسترین برهههای تحصیلی (که تا اینجا کنکور کارشناسی بوده است) قرار داشت، به گفتهی همگان، از لحاظ احساسات سیبزمینی بود. آنچنان درس و برنامهریزی برای آن آرامم میکرد که به خاطر ندارم ذرهای در آن سال آخر دبیرستان استرس تجربه کرده باشم. اما دوستانی را رها کردم.
بالاترین نمراتم مربوط به زمانی است که در پیچیدهترین روابط عاطفی قرار داشتهام. یعنی کوچکترین اثر منفیای بر کارم نداشت. اما آدمهایی را رها کردم.
سیر عجیبی است. هرچه میگذرد احساس تعلق خاطر بیشتری نسبت به تنهایی پیدا میکنم و بابت همهی گامهایی که برداشتهام تا به این مقدار تنهایی برسم خوشنودم.
تصمیم بر آن است که دیگر اجازه ندهم عواطف کودکانه و غیرعقلانی، احساساتم را قلقلک بدهد. اما بعد مدتها کمی قلقلک را تجربه کردم.
نه چندان ضعیف است که در مورد آن نگویم و نه چندان قوی است که ارزش تأمل طولانیتری را داشته باشد. شیرین است؛ مثل یک شکلات کوچک. ضرر خانمانسوزی ندارد اما کامت را تنها برای مدت کوتاهی شیرین میکند.
این دسته از احساسات، تنها لایق یک واکنش است: فراموشی.
Whenever I look up a Latin root, or learn something new about Latin, I find it thrilling and more thrilling. I found out that I can no longer endure the burdrn of not knowing about this language. Advantage for a software engineer? I might say you will become an expert name-picker for startups: the world's only consulting name-picker. ;)
The list of lessons is available below. I try to keep each lesson short. However, do not be fooled by the length of each lesson. We certainly have got a lot to repeat and remember after studying each lesson. (This post will be updated (ir)regularly as I learn anything new about Latin.)
Lesson One: Fun (or Genius) Facts about Latin
Lesson Five: Second Declension
References:
This is a summary of the course DEV220x course from Microsoft through edX. The course is all about angularJS.
Week One: Getting Started with Angular
Week Three: Constructing Angular Views and Templates
علاقه پیدا کردن به فردی خاص، چه از لحاظ یک دوستی ساده و چه موارد پیچیدهتر، فرایند عجیبی است. ابتدا وی را هیچ نمیشناسی. پس از مدتی به دلیل چند پیشامد خاص (و تصادفی) از برخی رفتارهای وی خوشت میآید. بیوقفه توجهت به آن رفتارها بیشتر و بیشتر میشود؛ به آن رفتارها واکنش نشان میدهی. آن واکنشها بر فرد نمایان میشود و خب، خواسته یا حتی ناخواسته، آن رفتارها در وی شدت مییابد. بالاخره انسان موجودی است که حتی اگر به روی خود نیاورد و به هر شدتی انکار کند، از مورد توجه واقع شدن خوشش میآید.
اگر فرایند به همین جا ختم گردد، علاقه از بین نمیرود. ولی واقعیت این است که از اینجا به بعد حالات مختلفی رخ میدهد. آن چه بارها و بارها برای من رخ داده (و غیر از آن رخ نداده) حالتی است که دقیقا متوجه میشوی فرد عینا برعکس آن چیزی است که از خود نشان میداده. رفتارها برعکس میشود. مثلا به فردی که به خاطر روح آزادش علاقمند شدی، میبینی حتی از تلفن همراهش هم آزاد نیست. فردی را که به نظرت اعتماد به نفس بالایش وی را جذاب کرده بوده، شاید همهی هیاهویش برای قایم کردن بیاعتماد به نفسیاش بوده باشد.
از این نقطه معمولا زوال علاقه رخ میدهد. رفتارهای فرد که تا چندی پیش جذاب مینمود حالا تهی و مسخره به نظر میرسد. به همین راحتی.
البته باید بگویم که گاه این زوال علاقه رخ نمیدهد؛ اگر در فرد چیزی کشف شود که همهی معادلات را به هم بریزد...
In this post, I am going to present a quick summary of what I caught after reading the nice article from Michael May. This summary merely reflects my interpretation and, as always with other summaries, I highly recommend you read the original article if you have time.
Goal: Learn how to START to apply testing techniques when you have a pre-existing code base which has no test.
1. Start with the compiler settings. The compiler is the first place that you might go in testing an app that has no tests. In case you doubt this step, bear i mind that compilers assert certain things that you assume about your code, and we can call that a test.
2. Turn all warning messages on. Try to understand what is going on, and try to fix them. Actually, you may learn that the assumptions of the programmer and the compiler vary. That's where you should fix the issue.
3. Convert warnings to errors. For instance, in Objective-C, turn implicit signedness conversion on, and you may get some errors. If you know what the program is about, you will be able to fix those issues. [Not from the originl author: in learning, there is a notion called desirable difficulties you should better read about if you are a studyholic (, or you are not.)[Wow, it's amazing how psychology, software engineering, and pedagogy meet.]].
4. Try to do some basic refactoring for collections and arrays. Make the names clearer and make data types more specific if possible. We are not trying to change code; we are letting the compiler reassure us that we're making good assumptions.
5. Mutability is not a desirable attribute; as a standard offering. Try to wrap highly mutable stuff up into more controllable ones. Then we would be able to proxy the attribute of the access to them. You can get the compiler to tell you where a suspicious object is being mutated, and avoid undesirable ones.
6. Now, it's the proper time to extract the code and break it up into pieces that would properly belong in different places. First, we should extract bits of code that are eminently testable. (Oh, that nasty code smell...)
7. So, finally, you can start writing some real test at this point.
8. Write unit tests for date-related parts: from distant past to distant future. We have today, yesterday, and many other possibilities.
9. Perform the aforementioned practice in small iterations.
10. And, actually, how to start? The first thing that you do is have a look around. Michael says that he normally spends the first morning on a new case looking around. Are there any tests yet? Sometimes there are. Often there is a test target, and it has the boilerplate test in there, and that’s it. He says that he starts with the model -as a general rule. (Because it gives you a sense of what the app's core is about.)
11. Do not change the original code.
دقیقا به خاطر ندارم چه زمانی از خودِ پیشینم فاصله گرفتم. البته من نام آن را بهتر میدانم که «انحراف از خود پیشین» بگذارم و نه «فاصله گرفتن از خود پیشین». دلایل آن را تا حد گنگی میدانم. ولی هنوز باور ندارم که آن خودِ پیشین تبدیل به این خودِ فعلی شده است و عجیبتر اینکه میدانم خودِ پیشین از خود فعلیام قاعدتا باید ناراضی باشد ولی من هماکنون راضی هستم. اینکه میگویم دلایل آن را میدانم، مطمئن هستم که اشتباه است. این روانشناسان اصطلاحی دارند به نام source amnesia که طبق آن احتمالا من دارم اشتباه میکنم.
نسبت به اینکه الان زندگی در نظرم دشوارتر شده ولی برای من راحتتر میگذرد، نمیدانم چه موضعی باید بگیرم. آنچه نظرم را جلب کردم -و احتمالا نظر هر خوانندهی دیگری را هم ممکن است جلب کند- این است که بیش از حد در مورد خودم مینگارم. این نشانهی خوبی نیست و باید کاهش یابد. ولی شاید مدتی نوشتن از خود و «مَن مَن» کردن لازم دارم تا وضعیت دوباره پایدار گردد.
نوشتن از دیر باز برای من روش موثری جهت آرامش اعصاب بوده است. نوشتن از دیگران، از خودم و از دنیا. مسائل با ربط و بیربط. یک درد دیگرم این است که هرچه مینویسم دیگر نمیتوانم دردم را بیان کنم.
صحبت با عزیزانم، یکی از فعالیتهایی بوده است که گاه در آنها زیادهروی میکردهام. اما اکنون، این روزها، عطش حرف زدن با آنها را دارم، اما نمیدانم از چه بگویم و چگونه بگویم. مثلا یکی از عزیزانم را صدا میزنم تا با وی سخن بگویم. اما تنها نامش را صدا میزنم و بعد چیزی نمیگویم.
گریه کردن، معجزهای برای من و نقطهی قوتی برای روحم بوده است. گریه کردن آزارم میدهد و حتی اگر آزارش را به جان بخرم، تواناییاش را ندارم. حتی فشار آوردن به عضلات دور چشمم را امتحان کردم. سعی کردم به اتفاقات غمگین بیندیشم تا اشکم در بیاید و بگریم. دقیقا شبیه همان کاری که برای افرادی که مرتکب خودکشی با قرص شدهاند انجام میدهند؛ انقدر آبنمک به خوردشان میدهند تا استفراغ کنند و سپس خوب میشوند. اما اشکم در نمیآید.
احساس منفصل بودن از محیط اطراف را دارم ولی از طرف دیگر احساس یک زندان در درون خودم میکنم. زندان یا قفس. فرقی نمیکند.
آیا طبیعی است؟ نمیدانم.
طبق تعریف تنهایی، تنها هستم. اما هیچ احساس تنهایی نمیکنم و از بابت آن نگران نیستم. اما خوب به یاد میآورم زمانهایی را که تنها نبودم ولی احساس تنهایی داشتم. یک چیزی این میان دارد تنهایی مرا پر میکند. یک چیزی که پیشتر در زندگیام نبوده - یا بسیار کمرنگتر از حالا بوده. آن چه جالب است، این است که موضوع جدیدی به زندگیام وارد نشده بلکه موارد بسیار از آن حذف شده است. با حذف آنها چیزی به دست آوردهام که تنهاییام را پر کرده است.
از پاراگراف بالا، نمیتوانم چیز معناداری استنتاج کنم. شاید بگویید بروم خوش باشم که احساس تنهایی نمیکنم. حال آنکه من میدانم که وضع دنیا ناهنجار است. فردا روزی آن چه از زندگیام رفته بوده بازمیگردد و با خود تنهایی را میآورد. باید بدانم چه بوده که دیگر اجازه ندهم به زندگیام بچسبد.
یک تفسیر، میتواند خارج شدن بیشمار نوفه از زندگیام باشد. مانند کنار زدن غبار. کنار زدن غبار از زندگیام؛ خودم. بهتر میدانم کیستم. ریاست قلب و مغز خودم را بر عهده گرفتهام؛ هر چند که بر همگان واضح و مبرهن است که گاه رییسها چه افتضاحاتی که در ریاستشان به بار نمیاورند... چشمم بازتر شده است - و البته ضعیفتر. حسهایم قویتر شدهاند؛ اما گاه توهم و خیال با آنها ترکیب میشود و نمیتوان به آنها اعتماد کرد. مثلا مدتی است هر وقت بخواهم به بوی سیگار فکر کنم، بویش به مشامم میخورد؛ حال آنکه هیچ سیگاری در اطرافم نیست. حرکت آدمها را میتوانم باوقار، مهربان و یا حماقتآمیز تصور کنم. هر کدام که نوبتش باشد.
من کل روز میتوانم غرق در تفکرات و آموزشهای منظمی که خودم برای خودم تنظیم میکنم شوم و به هیچ چیز دیگر نیندیشم. این شاید چیزی باشد که تنهاییام را دارد پر میکند. هر غرق شدنی عوارض جانبی خودش را دارد.
چای هیچگاه مقدمه لازم ندارد و در همهی اوقات دلچسب است. تنها نکتهای که باید متذکر شوم، این است که به عنوان یک منبع تاریخی به این راهنما نگاه نکنید. من سعی کردهام دستورهای تهیه چای را به نحوی که در ایران به راحتی قابل درست کردن باشد در اینجا بیاورم و در عین حال، تا حد امکان، اصالت چایها حفظ گردد. امیدوارم لذت ببرید.
۴ میخک، ۲ هل سبز و یک تکه چوب دارچین را خوب بکوبید. درون قابلمه ۳ فنجان آب را به همراه ترکیبی که پیشتر ذکر شد، اندکی فلفل سیاه و زنجبیل بریزید. اگر فلفل سیاه و زنجبیل تازه باشند خیلی بهتر است. محلول را بجوشانید. شعله خاموش کنید، درب ظرف را بگذارید و ۵ دقیقه مهلت دهید. نصف فنجان شیر و مقداری شکر به محلول اضافه کنید و آن را به جوش بیاورید. شعله را دوباره خاموش کنید. ۲ قاشق غذاخوری چای سیاه اضافه کنید. درب ظرف را بگذارید و ۳ دقیقه مهلت دهید تا دم بکشد. چای را هم بزنید و آن را درون فنجان سرو کنید.
در قوری ۲ فنجان آب بریزید. ۴ هل سبز را بشکنید تا دانههای آنها بیرون بیاید. دانهها را به همراه پوستهی هل درون قوری بریزید. ۲ یا ۳ قاشق غذاخوری چای سبز اضافه کنید. به میزان بسیار کم زعفران اضافه کنید. بگذارید این ترکیب حدود ۲۰ دقیقه بجوشد. حال ۲ فنجان دیگر آب سرد اضافه کنید و چای را هم بزنید. حال اجازه دهید ۵ تا ۱۰ دقیقه بجوشد. در ظرف دیگری ۲ فنجان شیر را بجوشانید. حال ترکیب چای را به شیر اضافه کنید. مقداری شکر اضافه کنید. چای هر چقدر بیشتر بجوشد، غلیظتر خواهد شد. در پایان، چای را در فنجان بریزید و روی هر کدام بادام و پستهی خرد شده بریزید و سرو کنید.
۲ فنجان آب را به جوش آورید و مقدار اندکی از آن را در قوری بریزید و آن را تکان دهید تا قوری گرم شود. ۳ ساقه نعنا و ۱ قاشق چایخوری چای سبز را به همراه ۱ قاشق غذاخوری شکر درون قوری بریزید. بقیه آب جوشیده را درون قوری بریزید. ۳ دقیقه به ترکیب فرصت دهید تا دم بکشد. درون هر فنجان یک ساقه کوچک نعنا قرار دهید و سرو کنید.
ابتدا مقداری آب را به جوش آورید. سپس آب در حال جوش را به چای کیسهای نوع صبحانه انگلیسی اضافه کنید. توجه کنید که آب هنگام تماس با چای باید در نقطهی جوش باشد تا به درستی دم بکشد. در فنجان آب جوش بگردانید تا گرم شود. چای کیسهای را حداقل ۲ دقیقه در آب نگه دارید. اگر چای غلیط دوست دارید، بیشتر بگذارید بماند. بعد از در آوردن چای کیسهای، ۱ قاشق چایخوری شیم کمچرب و ۱ قاشق چایخوری شکر به آن اضافه کنید. چای انگلیسی معمولا با شیرینیها و میانوعدههای کوچک سرو میشود.
ابتدا چای را در کتری جوش بیاورید. سپس ۱ یا ۲ دقیقه صبر کنید تا دمای آب به حدود ۸۰ درجه سانتیگراد برسد. اگر آب خیلی داغ باشد، چای خیلی تلخ خواهد شد. یک قاشق چایخوری پودر Matcha (نوعی چای سبز که من در ایران هنوز نیافتهام و در نتیجه این چای را امتحان نکردهام) را در ۶۰ میلیلیتر آب داغ بریزید. آنقدر ترکیب را هم بزنید تا یکدست شود. حدود ۱ دقیقه با همزن هم بزنید که در سطح چای را حبابهای ریز زیادی پر کنند. چای را با یک خوراکی شیرین سرو کنید.
۱/۵ فنجان آب را در یک قابلمه به جوش آورید و ۱ چای سیاه کیسهای درون آن بگذارید. بگذارید ۱ دقیقه بجوشد. سپس شعله را خاموش کنید. درب ظرف را بپوشانید و ۱۰ دقیقه بگذارید دم بکشد. کیسه چای را خارج کنید. حداکثر ربع فنجان شکر به چای اضافه کنید و آنقدر هم بزنید تا حل شود. آن را به ظرف بزرگتری منتقل کنید و ۳/۵ فنجان آب سرد اضافه کنید. همراه با یخ سرو کنید.
به مقدار ۳ فنجان چای سرد کارولینای جنوبی را که با ربع فنجان شکر تهیه شده باشد همراه نصف فنجان نکتار هلو و ربع فنجان آب لیمو ترکیب کنید و خوب هم بزنید. همراه با یخ سرو کنید. میتوانید با برش لیمو یا برگهای نعنا تزیین کنید.
به مقدار۵ فنجان چای سرد کارولینای جنوبی را که با ربع فنجان شکر تهیه شده باشد همراه نصف فنجان کنستانترهی لیمو مخلوط کنید و خوب هم بزنید. همراه یخ سرو کنید.
(اصل این نوشیدنی با نوع خاصی مشروب تهیه میشود که من به علت در دسترسم نبودن، آن را حذف کردم.)
به مقدار ۶ فنجان آب را به جوش آورید سپس شعله را خاموش کنید. ۲ چای سیاه کیسهای به آب اضافه کنید. روی ظرف را بپوشانید و بگذارید ۵ دقیقه در این حالت بماند. چای کیسهای را خارج کنید. ۲ فنجان آب پرتقال، ۶ قاشق غذاخوری عسل، ۴ دانه میخک، ۲ تکه (حدود ۷ سانتیمتر) چوب دارچین و ۲ تکه (حدود ۵ سانتیمتر) برگ لیمو به آن اضافه کنید. دوباره آن را به جوش آورید و ۱۰ دقیقه بگذارید تا در حالت جوشیدن باشد؛ هر از گاهی هم بزنید. آن را از صافی بگذرانید و سرو کنید.
سهچهارم فنجان آب را همراه ۲ قاشق غذاخوری شکر مخلوط کنید. آن را به جوش آورید. سپس شعله را خاموش کنید. ۲ چای سیاه کیسهای به محلول اضافه کنید.۱۰ ذقیقه بگذارید تا دم بکشد. سپس چای کیسهای را خارج کنید. تا زمانی که چای دم میکشد، به اندازهی ۱ فنجان آب نارنگی تهیه کنید و به چای اضافه کنید. ۲ لیوان را با یخ پر کنید. نصف فنجان ماءالشعیر درون هر لیوان بریزید. سپس چای را در لیوان بریزید.