- ۹۲/۰۴/۰۷
- ۰ نظر
درد لبخندهای زورکی از روی ترحم/زجر و سوزش رگ زدن از روی توهم
چشمکها، نگاهها، پنهانی از پشت گردن/حرمت و تقدس لمس گونه های یک زن
پر کردن یک واژه از مفهوم پرمغز/گفتنش با عطش - نفهمیده شدن - یک ضعف
پرکشیدن، دل بریدن بخاطر یک حرف/پشیمانی، قدم زدن، خون گریستن بعد اون حرف
اشک مبهم سرازیر از چشمانم
اشکی که جای کشف رازی را پر می کند بر گونه ام
لحظه ی سختِ ترکِ عادتِ عادت نمودن/تمرین روزانه ی لذت از تک پریدن
مهلت فریاد کشیدن - فریادی به عمق دل شکسته شدن/فرار غمناک یک زخمی از دوباره بازیچه شدن
سکوت های بی انتهای لب با طعم بوسه/واکنش های بی بدیل دل بی عطر بوسه
...
دخترک نگاهش به هر سو به دنبال انسان/دخترک خسته از اسم و الفاظ و القاب این و آن
دخترک خسته از تیرهای پرزهر خشم/دخترک در پی دست یابی به آرامشی نه مست
دخترک کوه دردش به حسرت نشسته/انتظار می کشد، انتظار قلبی نه خسته
دخترک عاقبت ...
دخترک عاقبت دل به دریا زد و باز با هرم طعم لبش
چشم بست، اشک دیگر نریخت، از منجلاب رست ...