- ۹۲/۰۵/۲۱
- ۳ دیدگاه
آه این بیرون سرد است/ دعوتم نمیکنی بیایم تو؟
اتاقم دلش شکستهست/ داشت این ها را میگفت با اندوه
از چه رنجیده است میپرسم/ - ز بیرنگی دیوار و کرختی پتو
- تقصیر من نیست روزگار چنین کردهست/ - مگر نبودمت مرکز دنیا و از عشقهای تو؟
- حال بگو چه کنم که ببخشیام/ گفت گاهی ورق بزن دفتر خاطراتت رو
برگ اول ...
برگ دوم ...
برگ سوم ...
آری حق با توست،
آری دلم چرخ زدهست و بالا گرفت و پست/ تو بودی آن همیشه سنگ صبور دلخسته
اتاقکم، جهان بر قلبم گلوله باریده
بر دستم دستبند گماشته
و چشمانم را بسته
جهان برایم کوچک شدهست/ اما تو بودی همیشه برایم یک آشیانه
بی حد و مرز، عمیق، مرتفع
دستم به دامنت، پناهم بده/ که من گم شدم در این بیابان پر زَهره