یک پردیس

تو کیستی؟

 

تنها سهمِ آشناییِ من از تو، نگاهت؛ رایحه‌­ات؛ نوازش‌­هایت.

 

می­‌توانم قلبم را فراموش کنم که از کف داده‌­ام؛

می­‌توانم لبانت را فراموش کنم که تنها گل­خندهایش نصیب من بود؛

می­‌توانم اشک‌­هایم را فراموش کنم که در تلاقی نگاهم با نگاهت می‌­بارید؛

و دست­‌هایم را که در هرم دستانت می‌­لرزید.

 

اما چگونه چشمانت را فراموش کنم، چشمانی که با من حرف داشت، خالی از هیاهو، در آوای سکوت.

چگونه چشمانی را فراموش کنم که به لب­‌های من گره می‌­خورد و گنجشک قلبم را به تکاپو وا می‌­داشت؟

چگونه حرمت خاطره‌­هایم با پلک‌­هایت را بشکنم؛ چطور خطوط کنار چشمانت را - وقتی می­‌خندیدی - به دیگری بسپارم؟

 

چشم‌­هایم برای تو، اما چشمانت را از من نگیر.

  • ۹۲/۰۶/۲۹
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی