- ۹۶/۱۰/۲۵
- ۱ دیدگاه
عادت ندارم صحبت کنم با غریبهها. سعی میکنم با مترو و اتوبوس بروم تا مجبور نباشم دو جملهای با رانندهی اوبر صحبت کنم. ترجیح میدهم همیشه کمتر از ۲۰ قلم خرید داشته باشم که self checkout کنم تا با صندوقدار روبرو نشوم.
رفته بودم خرید برای خانه. خریدهای معمول که هر دو هفته یکبار انجام میدهم. در بخش خوشبوکنندهها ایستاده بودم و داشتم برای ۳ نقطهی متفاوت خانه خوشبوکننده انتخاب میکردم. ماهی یکبار خوشبوکننده میخرم و هربار، کلی باید فکر کنم. تمرکز کنم.
اینبار هم غرق در انتخاب بودم که آقای جوانی آمد که خوشبوکننده انتخاب کند. اینقدری بررسی هر دوی ما طول کشید که شروع کردیم به صحبت. البته او شروع کرد. در واقع همفکری میخواست. من هم که عاشق در میان گذشتن نظرم در مورد بوهای مختلف (از عطر و ادکلن گرفته تا خوشبوکننده)...
- دیوارهای منزلتان چه رنگی است؟ تیره؟ جنس صندلیهای راحتی از چیست؟ بوی سیب و دارچین محشر است. تازه اگر پاییز باشد، این بود خانه را گرمتر میکند.
- برای ورودی منزل میخواهید؟ بوی تند میوههای قرمز بهترین است. این بود گویی با مهربانی دستان لطیفش را دراز میکند تا مهمان را به صرف چای آلبالو و شیرینی چای دعوت کند.
- برای اتاق خواب؟ after the rain. هر وقت که بیدار میشوید انگار بهار است و نم باران بوی شکوفهها را دوبرابر کرده.
هر کدام یک معنی. تا ابد میتوانم راجع به هر بویی خیالپردازی کنم. گویی هر بویی در ذهن من یک بوم نقاشی است. البته بوم نقاشی تعریف دقیقی نیست؛ بهتر است بگویم یک داستان، یک زندگی.
راستی، این افسون بو چیست که کودکی برایم اینقدر معنادار بوده؟