یک پردیس

به پردیسِ چند ماه پیش غبطه می‌خورم. به هر طرف که نگاه می‌کردم، خوش‌رنگ بود. رنگارنگ با اکلیل طلایی. یاد لاک‌هایی که با عشق به ناخن‌هام می‌زدم می‌افتم و می‌بینم انسان وقتی به خودش نمی‌رسد، معنی‌اش واقعا این است که زندگی را رها کرده. خنده‌دار باشد شاید اما یادم است در اوج شلوغی و کارهای دانشگاه، شب می‌نشستم وسط اتاقم و با آرامش لاک می‌زدم و از این کار لذت می‌بردم. یا از برف. خدای من برف پارسال چنین روزی، واقعا زیبا بود. کاش واژه‌ی قوی‌تری از «زیبا» داشتم برای توصیف آن شب.

شاید واقعا دچار افسردگی شده‌ام؛ که باعث شرمساری نیست. کمک گرفتن هم همین‌طور. در هر صورت، اگر تشخیصش داده شود، با سر برای درمان خودم خواهم شتافت. اگر هم تشحیص داده شود که چنین نیست، باز هم باید برای خودم چاره‌ای بیندیشم. 

  • ۹۶/۰۹/۱۹
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۲)

*غبطه
پاسخ:
بسیار ممنونم.
پردیس جان در اولین فرصت با مرکز مشاوره دانشگاهتون ارتباط برقرار کن.
حالت بد نیست ولی فکر کنم لازمه به قول خودت با یه نفر گفتگو کنی و از دغدغه ها و ترسات بگی. و اون فرد رو ببینی چشم تو چشم و نه از پشت کیبورد و مانیتور.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی