یک پردیس

دقیق به خاطر ندارم که پیش‌تر چگونه با استرس کنار می‌آمدم. اکنون برای بار هزارم است که امتحان سختی دارم ولی هیچ‌وقت برای یک امتحان مثل الان درمانده و مضطرب نبوده‌ام. احساس می‌کنم نگرانی‌ام بیش از حد معقول است. البته مشکل اصلی این است که همه‌چیز برایم ترسناک‌تر، سخت‌تر و بزرگ‌تر از قبل به نظر می‌آید. و خودم، کوچکتر از قبل.

اگر این امتحان‌ها را هم کنار بگذاریم، حسم طوری است که گویی دنیا به سر آمده. اول فکر می‌کردم دچار احساس پوچی شده‌ام. اما نه: حرف دل من این نیست که «همه‌ی این‌ها که چه؟» بلکه این است که چه هدفی برای خودم تعریف کنم. اصلا این همه انگیزه را پیش از این از کجا می‌آوردم؟ آن همه آرامش ماحصل چه بود که دیگر نیست؟

  • ۹۶/۰۹/۱۷
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۳)

من یک سال هست با سوال “این‌ها همه که چی؟” درگیرم. وبلاگ تو رو دنبال می‌کردم تا ببینم یه آدم هم‌سن و سال من چه‌طور به این سوال پاسخ داده. و انگار تو هم دچارش شدی.
فکر می‌کنم سوال خیلی مهمی هست تو زندگی هر کس. جوابی که بهش برسیم قراره خیلی چیزها رو تعیین کنه.
به این سوالات فسلفی نکن. اینها حقه ذهن هست برای وقتایی که تحت فشاره که بتونه بارش رو کم کنه. من مطمئنم دو ماه دیگه به خوبی می تونی جواب همه سوالاتت رو بدی و خیلی کارهای دیگه.
قبلا استرس نداشتی یا قدرت مدیریت رو داشتی چون شرایط بارها واست تکرار شده بود ولی حالا کاملا طبیعیه که در برخورد با تجربیات اولت دچار ترس، استرس، سردرگمی بشی و بخوای فرار کنی و همه چیز رو زیر سوال ببری.
فقط با خودت تکرار کن که اگر استرس نداشتم غیر طبیعی بودم، الان همه چیز و نرماله و من از اینکه واکنش هام با وجود ترس و استرس نرمال هست، خوشحالم.

موفق باشی مقل همیشه
پاسخ:
سلام،
ممنونم از توجهت. درست می‌گی، ولی اینکه آدم یادش بمونه در یک موقعیت‌هایی سخته.
ببخشید انگار غلط ملایی زیاد داشتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی