- ۹۶/۰۳/۱۸
- ۳ دیدگاه
هنگامی که خبر اتفاقات تلخ امروز تهران به گوشم رسید، منتظر ایستاده بودم جلوی درب مدرسهی برادرم تا جلسهشان تمام شود و مادرم بیاید تا به خانه برویم. خبرها حاکی از آن بود که عدهای در مجلس ناامنی ایجاد کرده بودند و منتظر بودند ما بترسیم.
قبول دارم. خبر دلهرهآوری بود؛ اما راستش من نترسیدم. ناراحت شدم از شکسته شدن بت امنیتی تهران و از کشته و مجروح شده انسانهای بیگناه که هرچه بیگناهتر بوده باشند، از شر دنیای کثیف امروز بیشتر رها شدهاند...
تا همین دقایقی پیش نیز حس خیلی قویای نسبت به واقعهی امروز نداشتم؛ تا اینکه بالاخره بغضم شکست. کمی منتظر واکنش دنیا بودم. از دیگران انتظاری نیست. تنها میخواستم واقعبینانهتر خودمان را با دیگر ملل مقایسه کنم. و صد البته تاکید میکنم که منظورم دیپلماتها و افراد سیاسی دنیا نیست. مردم عادی جهان را میگویم.
هیچکس برای تلخی امروز ما شمعی روشن نکرد. هیچکس ما را دوست نداشت.
شاید بعدتر، بیشتر بنویسم از تلخی این تنهایی؛ اما برای الان، فکر در سکوت و آرامش شب بیشتر لازم است.