یک پردیس

وقتی قدم در راه قوی شدن می‌گذاری، تجربیات زیادی به تو نشان می‌دهد این قوی‌تر شدنت را، خستگی‌ناپذیر و بی‌تفاوت -به حواشی- شدنت را. این تجربیات از یادت می‌برد که‌ هنوز هم نقاط ضعفی داری؛ هنوز هم ممکن است دلت بشکند؛ هنوز هم ممکن است نگرانی‌های بیهوده به سراغت بیایند.

یک صحبت کوتاه، پیش‌تر می‌توانست احساسات من را به کلی دگرگون کند؛ نگرانی‌هایم را بیفزاید یا بکاهد؛ به راحتی. اکنون روحیاتم هموارتر شده است و بیدی نیستم که‌ با «این» بادها بلرزم. ولی هنوز هم گاهی با «آن» بادها می‌لرزم. هنگامی که‌ دقیقا روی نقطه‌ضعفم انگشت گذاشته شود می‌لرزم. نقطه‌ضعفم، آرزوی دیرینه‌ام است. امروز بعد مدتی لرزیدم.

تنها موردی که لرزیدن سود دارد، زمانی است که‌ به عنوان مکانیسم دفاعی یا جهت نشان دادن یک بیماری بلرزد. -و اعتراف می‌کنم؛ هیچ دانش و سررشته‌ای از حقایق پزشکی این زمینه ندارم. از جامعه‌ی پژوهشگران این حوزه به خاطر سطحی بودن برداشتم پوزش می‌خواهم.- غیر از این مورد، لرزیدن وقت تلف کردن است. امروز، مدتی وقتم را -که هرگز نباید تلف شود- تلف کردم.

نخست با خود اندیشیدم که باید روی شخصیت خودم بیشتر کار کنم تا دیگر از حواشی مربوط به آرزویم نیز نلرزم. اما پس از آن به این نتیجه رسیدم که‌ نگرانی‌های -گاه بیهوده و بی‌فایده- راجع به آرزو، وقت را هدر می‌دهد؛ اما فرصت دوباره‌ای می‌دهد تا به آرزو فکر کنی و آن را پخته‌تر کنی.

  • ۹۵/۱۲/۱۳
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی