یک پردیس

نور واقعی ماه، چندی است خودش را به من نشان نداده است. یا من خود را به او. سربالایی‌های هر شبم، سرازیر می‌شدند به ماه. هر چه بالاتر رفتم، سخت‌تر شد‌. نزدیک‌تر می‌نمود؛ اما سخت‌تر می‌شد. به انتهای کوچه رسیدم. هنوز به ماه نرسیده بودم. روبرویم بود. اما، چه سود: کوچه بن‌بست بود و خیالِ وصالِ ماه، محال.

  • ۹۵/۱۱/۱۹
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی