- ۹۵/۱۰/۱۰
- ۰ دیدگاه
یک روز نشستم و با خودم خوب فکر کردم. به اعتقاداتم. به قیدوبندهایی که از لحاظ اخلاقی و ارزشی برای خودم وضع کردهام و مدتها سختگیرانه بدانها پایبند بودهام. پایبندی به اصول شخصی همواره برای من از ارزش بالایی برخوردار بوده. نه فقط از این نظر که آن ارزشها دقیقا چه هستند؛ بلکه از نظر «پایبندی» به مجموعهای از اعتقادات.
عمل کردن در چارچوبی که گفتم، بسیار مهم است. معتقدم اگر یکی را زیرپا بگذاری بقیه را نیز آرام آرام زیر پا خواهی گذاشت و به زودی زمانی میرسد که ارزشی در زندگیات نداری. (همان جملهی معروف «فقط این یک بار...»)
فکر کردن من هم از آن جهت بود که برخی از قیدوبندهایی که برای خودم ساخته بودم، بی آنکه سودی داشته باشد مرا محدود کرده بود. برای همین مدتی است در رفتارهایم تجدیدنظر کردهام. تقریبا تمام قیدوبندهایی را که برای آنها «ارزش اخلاقی کاذب» متصور بودم به دور افکندهام. اکثر موارد مربوط به «مجموعه اخلاقیات»ی بود که برای رفتارهای اجتماعی خودم و در برقراری ارتباط با دیگران ساخته بودم. البته مواردی مربوط به جزییات دیگر زندگیام همه میانشان به چشم میخورد.
نتیجه چنین شده است که زندگیام بسیار شیرینتر شده و حتی رنگبندی دنیا بهتر شده است. فعالیتهایم را به شکل پرآرامشتر و منظمترین انجام میدهم و در رفتارهای اجتماعیام پویاتر شدهام.
پیشتر گمان میکردم کوتاه آمدن از قیدهای شخصی، خیلی ناپسند است. اما اکنون معتقدم هر فردی لازم است هر چند سال یکبار دستی روی کتاب ارزشهای خودش بکشد و غبارروبی اساسی کند؛ شاید بسیاری از رفتارها کلیشه و بیارزش هستند و نه تنها حاملِ ارزشهای اخلاقی نیستند؛ بلکه جلوی پیشرفت و برقراری ارتباط سالم را همه میگیرند.