یک پردیس

پیش‌تر گفته بودم که فرایند اپلای بسیار پر‌آب‌چشم است. حال موضوع از پیش هم پیچیده‌تر گشته است. نگرانی و اضطراب تنها یک جنبه‌ی ماجرا است. امروز دومین موافقت از سمت اساتید را دریافت کردم. بار اول، دانشگاه جزو ۲۰ تای اول دنیا نبود و کلی برای خودم داستان بافتم که حالا باید ببینم چه می‌شود و کاش بهتر از این شود و ... . این‌بار، دانشگاه بسیار عالی است؛ یکی از دانشگاه‌هایی که به هیچ عنوان انتظار نداشتم کوچکترین توجهی به درخواست من بکند! مضاف بر آن اینکه استاد محترم هم بسیار زمینه‌ی تحقیقاتی‌اش جالب است.

می‌دانید چه اتفاقی می‌افتد؟ انسان موجودی بی‌نهایت‌طلب است. هر چه کسب می‌کند، باز هم به دنبال بهتر از آن است. حال که اینگونه شده، میان خوشحالی و نگرانی و بی‌تفاوتی گیر افتاده‌ام. حالا گویا به بهتر از ۱۰ دانشگاه نخست جهان راضی نمی‌شوم. با اینکه می‌دانم دانشگاهی با رتبه‌ی ۷ هم که به من روی خوش نشان دهد، من دیگر فقط به رتبه‌ی ۱ راضی خواهم شد.

این بی‌نهایت‌طلبی انسان، در همه‌‌ی جنبه‌های زندگی خودش را نشان می‌دهد. البته می‌پذیرم که این مدت، همه‌چیز را با عینک اپلای نگاه کرده‌ام؛ از اخلاقیات بگیر برو تا سیاست و اقتصاد و... اما این نیز برای خودش دنیایی است. بالاخره نقش مهمی در سرنوشتم خواهد گذاشت. من همیشه یک نکته را بسیار تاکید کرده‌ام. هنگامی که دانش‌آموز بودم، همواره برای کاهش دلهره‌های احتمالی کنکور می‌گفتند نگران نباشید چرا که کنکور آن‌قدرها هم در زندگی شما تاثیر نخواهد گذاشت. نکته اینجا است که من هر روز و هر روز بیشتر پی می‌برم که چقدر کنکور می‌تواند برای یک فرد سرنوشت‌ساز باشد. بهتر بود که برای دلداری دادن بگویند که کنکور تاثیری در خوشبختی شما ندارد. این جمله را می‌توان پذیرفت؛ چرا که هم نمونه‌های آن در اطراف هرکسی وجود دارد و هم اینکه تحقیقات انجام شده روی میزان رضایت از زندگی این موضوع را تایید کرده است.

این خصلت انسان حتی در روابط هم خودش را نشان می‌دهد. آیا تا به حال دقت کرده‌اید -یا با کمال تاسف تجربه کرده‌اید- که هنگامی که به فردی ابراز علاقه می‌شود، او علاقه‌ی کمتری به طرف مقابلش پیدا می‌کند؟! شاید این نیز ریشه در بی‌نهایت‌طلبی انسان دارد. گویا انتظار دارد حالا که دل یک نفر را به دست آورده، دل یک فردی بهتر از او -که حالا شاید اصلا در اطرافش وجود نداشته باشد- را به دست آورد؛ حالا نه کاملا خودآگاه.

در کل اعتراف می‌کنم که هنوز کم‌تجربه و احساساتی هستم و گاهی دیدن افق‌های دور برای دشوار می‌شود. امیدوارم راه خطایی نپیمایم و تلاش‌هایم در جهتی باشد که برای دنیا، یا حداقل بخشی از جامعه، سودمند باشد.

  • ۹۵/۱۰/۰۲
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی