یک پردیس

در مترو ذهنم مشغول بود به اینکه یک رابطه‌ی خوب، چه رابطه‌ای است.

پسربچه‌ای داشت روی شیشه‌ی مترو بخار ایجاد می‌کرد تا بتواند نقاشی بکشد. دختربچه‌ای چشمش به او افتاد.

-چی شده؟ «ها»ت نمی‌رسه؟ بذار من هم «ها» کنم.

دخترک هم «ها» کرد. دونفری، «ها»یشان رسید. و هر کدام روی شیشه‌ی مترو یک قلب کشیدند.

  • ۹۵/۰۹/۰۹
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۱)

:)))))))))))))))))))))0

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی