- ۹۵/۰۹/۰۹
- ۰ دیدگاه
اگر روزی غیر از تحصیل علم، عشق دیگری بیابم، چگونه باید ابرازش کنم؟
این سوالی است که تا به حال چندبار به آن اندیشیدهام و هنوز پاسخ مشخصی نیافتهام. حتی در مقالات علمی و مطالب سایت مرکز Greater Good Science هم دنبال پاسخ گشتهام.
اما عشق و عقل با هم در یک کشور نمیگنجد. دارم کجا دنبال پاسخ میگردم؟ میان علوم تجربی و یافتههای صددرصد عقلمحور؟
همیشه معتقد بودهام کسی را که در حد خودم احساساتی و رمانتیک باشد نمیشناسم. البته اگر داستانهایی چون لیلی و مجنون واقعیت داشته باشند، رقیبانی برای من محسوب میشوند. دلیل اصلی دوریِ خودخواستهام از قلمرو دل و پناهنده شدن به قلمرو عقل همین بوده است. گویی از وطن خودم کنده باشم و به مملکتی غریب فراری شده باشم. امکان ندارد در عشق، سوزانتر از من پیدا شود. وای که چقدر خطرناک است عاشق شدن من. هرگز باور نمیکنم عشقی که فردی به فرد دیگری میورزد، به پای عشقِ من، وقتی که عاشق شده باشم، برسد.
باز هم سوال بی پاسخ ماند. به نظر میرسد هرگاه آدم عاشق شود، باید به درونش رجوع کند. گشتن درون عقل دنبال راهِ چاره، بیفایده است.
راهیست راه عشق
که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند
چاره نیست
هرگه که دل به عشق دهی
خوش دمی بود
در کار خیر
حاجت هیچ استخاره نیست.