- ۸۹/۱۱/۲۸
- ۱ دیدگاه
همان آرزوی قدیمی، صدمین سالگرد تولد مادربزرگت، یه جشن باشکوه، بهترین همنشین روزهای خوب کودکی، یک تکه لبخند ماه، جانماز سبز حاجخانم، این همه دلهای پاک خدایی، ماشین زرد قناری مادر دوستم، هوای تقریبا آفتابی این روزهای آخر سال، نخستین دیدار دو یار دبستانی، من و همبازیهای کوچههای کودکی، دکتر محمد معین-لغت شناس بزرگ ایرانی، نفر اول سپردهگذاران یه بانک، ده لیوان شیر مانده و سخنهای بیسروته، همه و همه نقشی شدند بر قلبم، که نه زندگی، نه تجربه، نه عاطفه و نه عشق ...
که کلاس زبان فارسی برصحیفهء دلم حک کرد.