یک پردیس

سبب بی‌قراری و بی‌انگیزگی‌ام را کشف کردم. دلم نمی‌خواهد به خودم تلقین کنم که چنین است و چنان نیست یا برعکس.

تاکنون، هر تلاشی که کرده‌ام، برای آن بوده که بتوانم کاری را انجام دهم که به آن علاقمندم و حس می‌کنم می‌توانم در آن مفید باشم.

اما حالا چه؟ می‌خواهم به هزار حیلت بروم دکترا بخوانم؛ آن هم در کشور غریب و آن هم در زمینه‌ای که عاشق آن نیستم. البته به آن علاقمندم. اما نه اینکه به قول یکی از اساتیدی که با او صحبت کردم صبح‌ها به انگیزه‌ی آن بیدار شوم و هیجان داشته باشم.

من که عاشق درس و تحصیل علم هستم، دست و دلم به خواندن چهارکلمه‌ زبان هم نمی‌رود. با خودم می‌گویم که حالا شاید بتوان کاری کرد. اما ته دلم، خودم را یک دانشجوی فوق لیسانس مهندسی نرم‌افزار می‌بینم!

این ترمِ آخری، تنها انگیزه‌ام را یک کلاس مرتبط با مهندسی نرم‌افزار است که به صورت مستمع آزاد در آن حاضر می‌شوم. کلاس ساعت ۱۰:۳۰ آغاز می‌شود اما من از شوق تا ۳ بامداد خواب به چشمانم نمی‌آید و از ۵ صبح بیدار می‌شوم از شدت هیجان.

الان علت بی‌قراری‌ام پیدا شده؛ راه‌حل آن هم معلوم است. اما قابل اجرا نیست! خدا خودش به همه‌ی ما بندگان سردرگم رحم کند.

  • ۹۵/۰۷/۱۷
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۱)

سلام پردیس جان، هم تلگرامت رو دارم و هم ایمیلت رو! ولی خب حقیقتا روم نمیشه از اون طریق بهت پیام بدم. در نتیجه همینجا پیامم رو خدمتت عرض می کنم.
چون می دونم به خوندن علاقه مندی، خواستم بهت اطلاع بدم که اوریلی بعضی کتاب هاش رو رایگان گذاشته، گفتم شاید دوست داشته باشی چندتا کتاب خوب و مورد علاقه ی خودت رو دانلود کنی.
مثلا:
http://www.oreilly.com/programming/free/
با احترام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی