یک پردیس

به شکل عجیبی، دارم تبدیل می‌شوم به دخترِ تیپیکالٍ تویِ فیلم‌های انگلیسی دهه خاصی!

با بوی باران عاشق می‌شوم؛ از پارچه‌ی ارگانزا و تور گلبهی خوشم می‌آید. دامن پوشیدن از نظرم جالب است. هنگام صحبت با برخی آقایان که به نظرم موجه و متشخص هستند کمی هول می‌شوم.

حالت و لطافت موهایم برایم اهمیت پیدا کرده. محافظت از پوستم صاحب نقش شده. 

جالب‌تر اینکه با تمام عشقی که به درس دارم، درس در زندگی‌ام کمی کمرنگ شده، اولویت -در واقع علاقه‌ی- جدیدی به زندگی‌ام اضافه شده و آن، این است که دوستی را دعوت کنم. برایم دسته گلی، شکلاتی، بافتنی‌ای بیاورد. سپس با هم دور میز سفیدِ گرد اتاقم، با لباس‌های گل‌گلی، بنشینیم و چای بنوشیم و از زندگی دخترانه‌مان برای هم بگوییم. از لباس‌ها و رنگ و شکل مو صحبت کنیم. از کیفیتِ شکلات‌های کشورهای مختلف صحبت کنیم و برای خرید و پیاده‌روی قرار تنظیم کنیم.

با گل‌ها هر روز صبح سخن می‌گویم. حتی با اسفناج‌هایی که ده‌ها روز مانده تا قابل برداشت شوند انس گرفته‌ام.

از اینکه بلند شوم و برای خودم شام درست کنم لذت می‌برم. در کتب آشپزی نگاه می‌کنم تا صبحانه‌های سالم و سریع و خوشگل برای فردایم یاد بگیرم.

این جنبه‌ی جدیدی که به زندگی‌ام اضافه شده، هنوز برایم غریب است.

  • ۹۵/۰۷/۱۳
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی