یک پردیس

همه‌ی این هیاهو از بامداد پیش به کنار. در همین لحظه، صدای اذان بلند شد. بانگِ دینت. تنها لحظه‌ای که به خودم اجازه نمی‌دهم که آرزو کنم به یادم باشی. اذان که تمام شد؛ نمازت را که خواندی؛ یک نفَست را به یاد من باش. می‌بینی چه نزدیک شده‌ام؟ می‌بینی دیگر نمی‌گویم صدایش و می‌گویم نفَست؟ حال کمتر خجِل می‌شوم؛ چه کنار کشیدم از تقدیرت یا شاید هم تقدیر خودم! منتظر می‌مانم تا ببینم خدایمان چه ندایی به منِ بینوا می‌دهد.

کمتر خجل می‌شوم و بیشتر اشک می‌ریزم. گمانِ غلط می‌برم که اشک، می‌شوید و می‌برد. اشک تنها جلا می‌دهد. شوریِ اشک‌هایم شاید نمک‌گیرت کند!

  • ۹۵/۰۴/۰۵
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۴)

چه فونت خوشگلــــــــــــــــــــــی چه متن خوشگـــــــــــــــــــــــــــــــــی
وقتی گریبان عدم، با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را، پیش از ازل می آفرید وقــتی زمـــین ناز تـو را، در آسمانها می کشید " وقــتی عـــطش طعم تو را، با اشکهایم می چشید مـــن عــــاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی " چــــیزی نـــمی دانــم از این، دیــــوانگی و عــــاقلی یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود آن دم کـــــه چـــــشمانت مــــرا، از عمق چشمانم ربود وقــــتی که من عـــاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد آدم زمــــینی تــــر شــــد و، عـــــالم بـــه آدم سجده کرد مــــــــــــن بـــودم و چــــشمان تـــو، نــــه آتشی و نــه گلی چـــــــیزی نـــــــــمی دانم از ایـــــــن، دیـــــوانگی و عــاقلی
در عبارت «حال کمتر خجِل می‌شوم چه که کنار کشیدم از تقدیرت یا شاید هم تقدیر خودم!»، «چه که» نادرست است. حرف ربط «چه» به تنهایی معنای «زیرا که» می‌دهد.
پاسخ:
از توجه شما سپاسگزارم. در اسرع وقت درستش خواهم کرد.
بسیار زیبا ودلنشین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی