- ۹۵/۰۱/۰۵
- ۱ دیدگاه
کلمهی کلیشهای عشق
چقدر امروز با خود اندیشه کردم. احتمالن اثر کتابی بود که سخت مشغول خواندنش بودم. شاید هم حرفهایم، ناگزیر، تقلیدی باشد از آن. نمیدانم. امیدوارم که چنین نباشد. حالا اگر هم باشد، اگر به دل بنشیند، چه ایراد؟
کاش هرگز عاشق نشده باشم. عشق واقعی، عشق یکباره است. یعنی به یکباره عاشق شوی و یکبار عاشق شوی.
کاش هرگز عاشق نشده باشم چرا که آن وقت دیگر فرصتی برایم وجود نخواهد داشت.
عشق، تکراری نمیشود. عاشق صدایش را بلند نمیکند. عاشق صدای معشوق را میتواند با نگاهش آرام کند. حتا اگر در حال فریاد زدن باشد.
عشق یعنی کنار هم یا دنبال هم. شانه به شانه. من هرگز عاشق نشدهام. هرچند که دستبند عشق را دادم رفت. این کنار هم شانه به شانه. گهی من دنبالش و گه او به دنبال من. اینها را هنوز نچشیدهام.
عشق گریه نباید داشته باشد از سر ترس. از غصهی خیانت. از نگرانی از دست دادن یا از دست رفتن. عشق باید اشک شوق داشته باشد. لبخند داشته باشد.
عشق را میشود از صدای قلب و برق جشم و طعم لب فهمید. و چه زجرآور است که فرق کند. غریبه شوی با طعمش به طور ناگهانی. اگر فرق کند عشق نبوده. البته هنوز نمیتوانم حکم قطعی صادر کنم. باید بیشتر فکر کنم. عشق شاید هم بتواند بیاید و برود. اما آنچه میتواند زندگیم را از مردگی و غصه و این چاه نجات دهد، در حال حاضر، این است که عشقی که نماند یعنی عشق نبوده و من هرگز عاشق نشدهام.
خوشحالم که تا الان عاشق نشدهام. ترس عجیبی است. اگر عشق بیاید و من از دستش بدهم چه؟ آن وقت دیگر آن که عشق نیست! نگران نباش! اگر عشق، عشق باشد از دست نمیرود. چرا که هم تو آن را با چنگ و دندان نگه میداری و هم من نمیگذارم از لای انگشتان نازکم لیز بخورد و در برود.
خدایا شکرت! من هنوز عاشق نشدهام!