یک پردیس

هنوز که هنوزه، از آن‌جا که رد می‌شوم، صدایت را می‌شنوم که صدایم می‌زنی.

- پردیس...

هربار برمی‌گردم و می‌بینم اشتباه کرده‌ام. اما من این اشتباه را هر بار مرتکب می‌شوم. وقتی دارم آن‌جا را دور می‌زنم که از پله‌ها بروم پایین، دستم را می‌کشی.

- پردیس...

برمی‌گردم و می‌بینم هیچکس نیست. از همان خیابان که می‌خواهم رد شوم، که هنوز نمی‌توانم، هلم می‌دهی به سمت خیابان. می‌خواهی دست را بگیری و با هم از خیابان رد شویم. تا لب خیابان می‌رویم. تا می‌آییم با هم رد شویم، می‌بینم غیبت زده.

سایه‌ات را می‌بینم. منتظر می‌شوم که پس از عبور سایه‌ات، خودت برسی. سایه رد می‌شود و می‌رود و سایه‌ی هیچکس نبوده.

  • ۹۴/۱۰/۲۳
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی