- ۹۴/۱۰/۰۷
- ۱ دیدگاه
هیچوقت به کارهای منفی دوستان نباید اقتدا کرد.
هنوز برای خودم اتفاق نیفتاده اما دیدم ضررش را به عینه.
ما یک دوستی داشتیم که پسر خوب و عاقلی بود. حداقل سعیش را میکرد که در شعور کم نیاورد. اما دوستانش...
دوستانی داشت که بر اثر فرهنگ خانوادگی، تربیت و یا هر دلیل دیگر، نتوانسته بودند به خودشان بقبولانند که خانمها «موجودات ترسناک، ضعیف یا بیارزشی» نیستند و بلکه برعکس!
این دوست ما، در مهربانی، شعور و رفتار اجتماعی، زبانزد بود. از قضا به خانمی علاقمند شد. اما دوستانش...
بیچاره در برابر دوستانش ناتوان بود ازینکه این موضوع را نشان دهد. کمکم، همین پدیدهی ناتوانی باعث همه مشکلات کوچک و بزرگی شد که بالاخره به تنها شدن آن دوست و تنها شدن آن دخترخانم منتهی شد.
اما میدانید حالا چه شده است؟! دوستان دوست ما، برای خودشان زندگی تشکیل دادهاند با خانمشان و دوست ما را تنها گذاشتهاند.
و فکر میکنم دوست ما هرگز نفهمید چه بر سرش آوردهاند. کاش حداقل روزی بفهمد که چطور بازیچهی تفکرات بچگانهی چند تن از دوستانش شده است.
آن دختر خانم که دیگر زنده نیست. ولی ای کاش دوست ما چشمانش را باز کند تا دختر خانم بعدی، بازیچهی بازیهای بچگانهی دوستان جدیدش نشود.
خیلی وقت بود که قصد مکتوب کردن این آموختهی ارزشمندم را داشتم. هرچند که نتوانستم نثر دلنشینی رویش بپوشانم. تنها امیدوارم یک روزی، برای یک فردی، بتواند راهنما باشد.