- ۹۴/۰۶/۰۴
- ۰ دیدگاه
امشب تب دارم. تب بدی هم دارم. زمان هذیان گفتنم است.
من مریض نمیشوم. اما وقتی که بشوم...!
کجاست آن سکهی تقلبی که میگفت از بیماری من درد میکشد؟ از تب من میمیرد؟ حالا نه معلوم است کجاست؛ نه معلوم است با کیست؛ نه معلوم است چه میکند.
حالش چطور است؟ مثل من تب دارد؟ دارد میسوزد؟ شایدم خوب است! بهتر از قبل؛ بهتر از همیشهاش!
آیا راهش را پیدا کرده؟ آیا زندگیش را سامان داده؟ آیا شده همان مغروری که بود؟ همان ناپلئونی که بود...!
تب نداری؛ میدانم. چون من از نامیزان زدن قلبت زندگیم بهم میریخت! میفهمیدم! حالت خوب است! خداروشکر.
من خیلی تب دارم. دارم هذیان میبافم. اصلن چشمم مانیتور را نصفه میبیند از بس که پر از اشکم!
من تب دارم. خیلی هم تب دارم!