- ۸۹/۰۷/۲۹
- ۱ دیدگاه
نمیدانم چرا در حبابی زندگی میکنم. حبابی که درونش جز خلاء هیچ نیست. خلاء و تنها خلاء...
میدانم از کی در دنیا زندگی نمیکنم. ولی چراییش را نه.
نمیدانم از بچگیست یا حماقت. آیا از سر هوس است؟ آیا نشان مادی نگریم است؟ نمیدانم، نمیدانم، نمیدانم
زجرم ندهید با این دنیای فانی پر از جاوداننما. زجرم ندهید با این قفل و زنجیرهایی که از بندهای فرعونیان هم سختتر است. آزادم کن. آزادِ آزاد. میخواهم پرواز کنم. شاید هم از پرواز حوصلهام سر رفته. من را پایین بیاور...
خستهام از ارتفاعِ پرواز ... میخوام بشینم رو شونت ... تا آروم بگیرن ... دردهام ...