یک پردیس

نمی‌دانم چرا در حبابی زندگی می‌کنم. حبابی که درونش جز خلاء هیچ نیست. خلاء و تنها خلاء...

می‌دانم از کی در دنیا زندگی نمی‌کنم. ولی چراییش را نه.

نمی‌دانم از بچگی‌ست یا حماقت. آیا از سر هوس است؟ آیا نشان مادی نگریم است؟ نمی‌دانم، نمی‌دانم، نمی‌دانم

زجرم ندهید با این دنیای فانی پر از جاودان‌نما. زجرم ندهید با این قفل و زنجیرهایی که از بندهای فرعونیان هم سخت‌تر است. آزادم کن. آزادِ آزاد. می‌خواهم پرواز کنم. شاید هم از پرواز حوصله‌ام سر رفته. من را پایین بیاور...

خسته‌ام از ارتفاعِ پرواز ... می‌خوام بشینم رو شونت ... تا آروم بگیرن ... دردهام ...

  • ۸۹/۰۷/۲۹
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۱)

سلام منم فرزانگان خوندم البته واسه شهر تبریز...منم برنامه نویس کامپیوترم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی