یک پردیس

ترسم که بفهمی که چقدر تنهایم/ این­گونه میان جمع و من بیزارم

گفتم که بدانی آن­چه در من بوده است/ آن بِه که نفهمی آن­چه در دل دارم

این چرخه­ی معیوب و فرار از تکرار/ چرخ ار نزند نبینی غم بس بارم

آئینه­ی چهره­ات پر از بی­مهری/ لب بر لب و شانه گیسوان، دم، بازدم

سردرگمی­ام دور ز هر خودخواهی/ گر سر زَنَدم توسنی­ای گویی که من خودخواهم 

ای ماه! برون آی و بشوی از خاطر/ مجنون­زدگی و از دلت هر یادم

تکیه بر سوز و گدازت غلطی دانسته/ اکنون چه توان کرد بر این حیله چو من باخته ام

گر داد کشم، مویه کنم، حق دارم/ الحق و النصاف که بد اقبالم

از حق بگذر، مرا مقصر تو بدان/ آری منم آن که ازلی شیدایم

  • ۹۲/۰۹/۳۰
  • پردیس

تفکرات من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی