یک پردیس

از لحظه‌ای که پایم را در فرودگاه امام خمینی گذاشتم، که می‌شود روز ۲۸ مرداد، می‌خواستم بنویسم. هر لحظه و هر روز دلم می‌خواسته که بنویسم. اما هر روز از چیز دیگری. یک روز از سختی‌ها یک روز از پوچی‌ها یک روز از قشنگی‌ها یک روز از موضوعاتی از قبیل کلاس‌ها و دانشگاه.

اما انقدر موضوعات زیادی برای نوشتن وجود دارد که نمی‌دانم از کجا آغاز کنم. اما این را -بدون نوشتن آنچه باید بنویسم- نوشتم که دستم گرم شود برای آغاز دوباره‌ی نوشتن...

  • ۹۶/۰۸/۰۸
  • پردیس

نظرات  (۴)

  • محمدباقر قنبری نصرآبادی
  • خیلی عالی است...
    خیلی خوشحالم که دست به قلم بردید...
    احسنتتتتتتت!

  • یه خواننده
  • سلام 

    چه خوب که دوباره نوشتی. خوشحال شدم از دیدن یادداشتت.

    زیادتر بنویس لطفا از همه چیز :)
    خوش برگشتی ...
    اینقدر ننوشته بودی که حس کردم کلا تغییر کردی :دی

    پاسخ:
    کلی پیشنویس درست کردم از همه‌ی چیزهایی که می‌خوام در موردشان بنویسم.
    ولی نوشتن برام خیلی سخت شده. حرف زدن هم برام خیلی سخت شده. البته احتمالا این حالت گذرا است و چند هفته دیگه همان پردیس همیشگی دوباره به میدان باز خواهد گشت...!
    چه خوب...
    منتظر متن‌های قشنگت هستم:دی
    راستی کلی هم دلم برات تنگ شده بود...؛)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی