- ۹۵/۰۶/۲۵
- ۲ دیدگاه
تو کیستی که گاه و بیگاه در خوابهایم ظاهر میشوی؟
در این رویاهای غریبم، گاه دلت میخواهد که بگویی دوستم داری و گاه، با گرفتن دستِ دختر دیگری، قلبم را تکهپاره میکنی.
در این خوابها، گاه مرا به آغوش میکشی و گاه، هرچه به چشمانت مینگرم هیچ نظر نمیکنی.
تو کیستی که این چنین از نظرم پنهان شدهای؟ وای به حال من که اساسِ زندگیام ناباورانه بر خوابهایم است.
کاش نزدم میآمدی؛ پیش از آن که دیر شود و قلبی سهچندان پارهپاره را برایم هدیه آوری.
- ۹۵/۰۶/۲۵