یک پردیس

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مولانا» ثبت شده است

گه می‌گفتم که من امیرم خود را

گه ناله‌کنان که من اسیرم خود را

آن رفت و از این پس نپذیرم خود را

بگرفتم این که من نگیرم خود را

- مولانا

بیا بیا که شدم در غم تو سودایی

درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی

عجب عجب که برون آمدی به پرسش من

ببین ببین که چه بی‌طاقتم ز شیدایی

بده بده که چه آورده‌ای به تحفه مرا

بنه بنه بنشین تا دمی برآسایی

مرو مرو چه سبب زود زود می‌بروی

بگو بگو که چرا دیر دیر می‌آیی

نفس نفس زده‌ام ناله‌ها ز فرقت تو

زمان زمان شده‌ام بی‌رخ تو سودایی

مجو مجو پس از این زینهار راه جفا

مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی

برو برو که چه کژ می‌روی به شیوه گری

بیا بیا که چه خوش می‌چمی به رعنایی

 

- مولانا، دیوان شمس