یک پردیس

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاضل نظری» ثبت شده است

مرگ در قاموس ما از بی‌وفایی بهتر است

در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است

 

قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه

دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است

 

تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند

کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است

 

باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق -

آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است

 

فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست

دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است

 

هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست

اینکه در آیینه گیسو می‌گشایی بهتر است

 

کاش دست دوستی هرگز نمی‌دادی به من

«آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر است

 

«فاضل نظری»

من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه

تیرم به خطا می‌رود اما به هدر نه

دل‌خون شده‌ی وصلم و لب‌های تو سرخ است

سرخ است ولی سرخ‌تر از خون جگر نه

با هر که توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر آری! با اهل نظر نه!

بدخلقم و بدعهد، زبان‌بازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

یک بار به من قرعه‌ی عاشق شدن افتاد

یک بار دگر! بار دگر! بار دگر نه ...

 

«فاضل نظری»